کد مطلب:140343 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

شهادت بریر بن خضیر همدانی
پس از آنكه آفتاب روز عالم سوز عاشوراء بلند شد، حرارت آفتاب شدت یافت عطش بر اهل و عیال امام علیه السلام تنگ گرفت و حالشان مشوش گردید بی اختیار فریاد العطش سر دادند، این صدا بگوش اصحاب و جوانان رسید همگی از جان سیر و از زندگی دلگیر شدند.


شعر



بهر سو از آن شیون جان كسل

جوانان نهادند بر مرگ دل



مگو آب در خیمه نایاب بود

دل نازك دختران آب بود



چنان موج برداشت دریای جنگ

كه رخسار جبریل بنهاد رنگ



تمام اصحاب و یاران امام چشم از این عالم بربسته و دیده بسوی آخرت گشوده بودند لذا هر كدام در میدان رفتن بر دیگری سبقت می گرفته و خدمت امام می آمدند عرض می كردند: السلام علیك یابن رسول الله یعنی مولا جان تو بسلامت باشی ما رفتیم.

فرد



چاكران كم اگر شوند چه غم

از سر شه مباد موئی كم



حضرت در جوابشان می فرمود: و علیكم السلام و نحن خلفكم یعنی ما هم از دنبال خواهیم آمد، ماندنی نیستیم، سپس این آیه را قرائت می نمود:

و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر [1] یعنی بعضی رفته اند و بعضی انتظار رفتن دارند.

باری به گفته نور الائمه پس از شهادت عبدالله بن عمیر جناب بریر بن خضیر همدانی به میدان رفته است [2] .

وی از زهاد و عباد و قراء بوده و در ترجمه اش گفته اند: بریر بن خضیر همدانی از اصحاب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سلامه علیه است و از اشراف كوفه


محسوب می شده.

باری این بزرگوار با دلی پر غم و قلبی آكنده از حزن و اندوه خدمت امام آمد اجازه میدان گرفت و عرضه داشت: السلام علیك یابن رسول الله می خواهم خدمت جدت رفته شكایت این قوم را بنمایم آیا اذن می دهی؟

حضرت فرمودند: مأذونی.

در هیچیك از كتب مقاتل ذكر نشده كه این بزرگوار سواره به میدان رفته یا پیاده بهر صورت وقتی به وسط میدان رسید این رجز را خواند:



انا بریر و ابی خضیر

یعرف فینا الخیر اهل الخیر



اضربكم و لا اری من ضیر

كذاك فعل الخیر من بریر



سپس بر آن قوم مكار و از خدا بی خبر حمله كرد بهر طرف كه رو می كرد سرها از بدن جدا می نمود چنان رزمی كرد كه بهرام فلك را حیران و مریخ خنجر گذار را واله نمود، لشگر كوفه و شام از اطرافش كناره گرفتند، پیوسته می جوشید و می خروشید واین عبارات را می فرمود:

اقتربوا منی یا قتلة المؤمنین، اقتربوا یا قتلة اولاد البدریین.

یعنی:ای كشندگان مؤمنان چرا فرار می كنید پیش بیائید تا سزای شما را بدهم، ای كشندگان اولاد بدریین كجا می روید نزدیك آئید تا جزای شما را بدهم.

در این هنگام از لشگر كوفه نامردی به نام یزید بن معقل جلو آمد و در مقابل بریر ایستاد و گفت:

اشهد انك من المضلین گواهی می دهم كه تو از جمله گمراهانی.

بریر فرمود: شهادت تو فاسق و فاجر نفعی ندارد اگر راست می گوئی با هم مباهله می كنیم در همین مقام از خدا بخواهیم تا حق و باطل را از هم مشخص كند و باطل به دست حق كشته شود.

یزید بی عقل راضی شد، پس با هم درآویختند، ابن معقل شمشیری حواله بریر


كرد، كارگر نشد نوبت به بریر رسید تیغ را علم ساخت و بر سرش فرود آورد، شمشیر برنده، بازوی پرقوت خود را شكافت تیزی تیغ به فرق آن كافر رسید بند نشد وقتی دو لشگر خبردار شدند كه تا صندوقچه سینه پر كینه آن حرامزاده شكافته شد و به جهنم واصل گردید بریر از این نعمت بی نهایت خوشحال گردید كه به معیار حرب و محك كارزار حال هر یك از حق و باطل بر عاقل و جاهل روشن شد.

فرد



خوش بود گر محرك تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر كه در او غش باشد



بعد از كشتن آن فاسق بریر خدمت امام علیه السلام آمد تا یكبار دیگر جمال الهی را ببیند و توشه سفر آخرت بردارد، حضرت وی را مژده بهشت داد دو مرتبه آن بزرگوار روی به معركه آورد همچون شیر خشمناك بر آن گروه حمله برد لختی با آن لشگر درآمیخت و تا قوت و توانائی داشت با لب تشنه در یاری شاه تشنه كام كوشش كرد كم كم از كثرت جراحات و رفتن خون ناتوان گردید آن روباه صفتان وقتی ناتوانی آن دلیر را دیدند دورش را گرفتند در آن میان ناپاكی به نام بحیر بن اوس از پشت سر شمشیری برآورد و وی را شهید نمود و پس از آنكه او را كشت و به خون آغشت بانك افتخار در میان معركه برآورد و اشعاری چند با صدای بلند خواند كه از جمله آنها دو بیت ذیل می باشد:

شعر



فابلغ عبیدالله از مالقیته

بانی مطیع للخلیفة سامع



قتلت بریرا ثم جلت لهمه

غداة الوغا لمادعی من مقارع



صاحب كتاب نورالائمه می نویسد:

بحیر بن اوس پسر عموئی داشت بنام عبدالله بن جابر وی نزد بحیر آمد و او را


ملامت و سرزنش كرد و گفت: ای نامرد كار خوبی كرده ای، افتخار هم می كنی، به خدا قسم او از جمله مقربان درگاه اله و از خواص اهل الله بود، قاری قرآن و حافظ صحیفه فرقان بود، صوام و قوام و متعبد و متهجد بود غیر از تو ناپاك كسی دیگر دست به خون وی نمی آلود.

بحیر از كار خود خجل و از كردارش نادم و پشیمان شد لذا از معركه قتال بیرون آمد و پیوسته تأسف می خورد و این اشعار را جهت ابراز تأسف سروده است:



فلو شاء ربی ما شهدت قتالهم

و لا جعل النعماء عند ابن جابر



لقد كان ذاعار علی و سبه

یعیر بها الانباء عند المعاشر



فیالیت انی كنت فی الرحم حیضة

و یوم حسین كنت ضمن المقابر



فیاسوأتا ماذا اقول لخالقی

و ما حجتی یوم الحساب القماطر




[1] سوره احزاب آيه(23) .

[2] مرحوم سماوي در ابصار العين مي فرمايد:

در ضبط اسم اين بزرگوار و نام پدرش اختلاف است، در كتب اهل رجال نام او و پدرش را يزيد به حصين ضبط كرده اند و ابن اثير گفته است: برير بن خضير با باء مضموم و دو راء بي نقطه كه بين آن دو ياء مي باشد و خضير نيز با خاء مضموم و ضاد مفتوح است.